اهورااهورا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

ستاره زندگی مامان و بابا

بازی وبلاگی

من توسط یکی از دوستای خوب وبلاگیم به یه بازی وبلاگی دعوت شدم . بازی به اینصورته که باید بگی چرا وبلاگتو دوست داری و در آخر دوستای دیگتو به این بازی دعوت کنی.   خوب من وبلاگ اهورا رو دوست دارم بخاطر اینکه : این وبلاگ مثل دفترچه خاطرات میمونه. دفترچه خاطراتی که تمام خاطرات اهورا از بدنیا اومدنش تا بعدها که پسرم واسه خودش مردی بشه و خاطراتشو توش بنویسه به یادگار میمونه. وبلاگ اهورا باعث میشه هروقت حرفی واسه گفتن دارم بیام و بنویسم. از لحظه های خوشی و ناخوشی . هروقت که خوشحالم یا ناراحت دیگه نیازی نیست با کسی حرف بزنم . میام اینجا و واسه خودم و دوستام  و از همه مهمتر پسرم کلی حرف میزنم از همه مهمتر و قشنگتر اینکه د...
23 بهمن 1391

آخی پسرم مریض شده. بترکه چشم حسوداش

پسر خوشگل مامان. مامانی دورت بگرده. چرا مریض شدی. از دیشب پسر عزیز مامان وبابا اوضاع مزاجیش ریخته بهم و مریض شده وبا عرض معذرت ( اسهال شدید ) داره. اینقدر که هردومون حسابی ترسیدیم .دیشب رفتیم درمانگاه تخصصی بهبد ولی یه دکتر خیلی بد اخلاق اونجا بود که انگار واسه حرف زدنش باید بهش مالیات پرداخت میکردی. خلاصه اینکه شب خیلی بدی بود. پسری شب همش بیدار میشد و گریه میکرد و اصلا شیر نمیخورد. از همه بدتر اینکه باید بهت او آر اس میدادیم که اصلا نمی خوردی . دیگه نمی دونستم باید چیکار میکردیم. مامان بزرگ ( مامانی بابا ) بعد از اینهمه سال یه شب اومد خونه ما بمونه که بنده خدا اینجوری شد و اهورا نذاشت مامان بزرگ بخوابه و مامان بزرگ هم طی شب همش نگران اهورا...
21 بهمن 1391
1